جدول جو
جدول جو

معنی تلم کا - جستجوی لغت در جدول جو

تلم کا
گوساله ی ماده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلخ کام
تصویر تلخ کام
کسی که روزگار خوشی ندارد و زندگانیش به سختی و تلخی می گذرد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یَ)
که تخم کارد. کارندۀتخم. برزگر. که تخم افشاند. تخم کارنده:
این عهدشکن که روزگار است
چون برزگران تخمکار است.
نظامی.
دل تخمکاران بود رنج کش
چو خرمن برآید بخندند خوش.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
که تخم زاید. زایندۀ تخم. تخم دهنده: دوم بستوهای ماده (در فوکوس ها) که در آنها نیز رشته های زایاست. در سررشته های زایای آنها یاختۀ درشتی است که به هشت قسمت تقسیم میشود و هر یک از آنها را یک تخمه می گویند و مجموعۀ هشت یاخته را که پوستۀ ضخیمی دارد، تخمزا می گویند. هر تخمزاپس از رسیدن شکافته شده و هشت یاختۀ بهم چسبیده از آن بیرون می آید... (گیاه شناسی گل گلاب صص 154- 155)
لغت نامه دهخدا
(وُ قا)
در تداول عامه، آنکه بیگاری کند. آنکه با مزدی سخت اندک برای کسی خدمت کند. رجوع به تله کشی شود
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای است که به بحر خزر ریزد و محل ّ صید ماهی باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلم کار
تصویر قلم کار
قملکمار خامه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلخ کام
تصویر تلخ کام
کسی که زندگانی او سخت گذرد
فرهنگ لغت هوشیار
ناخوش روزگار
متضاد: شیرین کام، نامراد، ناامید، ناکام
متضاد: مرادمند، شیرین کام، بدبخت، شوربخت، سیه گلیم
متضاد: خوش بخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دردانگیز، دردبار، دردناک، زجرآور، مولم
متضاد: نشاطانگیز، نشاطبخش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شیری که در دو سه روز اول پس از زاییدن دوشیده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
پره ی دسته ی چوبی کندو که با آن ماست را به دوغ تبدیل کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
تلم پاس
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی کوهستانی واقع در لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که نشا را از خزانه می کند و دسته دسته می کند
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که نهال ها را از خزانه ی برنج به زمین اصلی برده و پخش
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی با تیله، از انواع بازی های بومی (تیل به معنای گل و لای است) این بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بازی های بومی که به طور معمول بازی گران آن دو تن
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که به وسیله ی کندو از ماست کره گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای به ارتفاع ۴۸۵۰متر در منطقه ی کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
چاله ای که در حوالی تلم تعبیه کنند تا آب دوغ و زایدات در آن
فرهنگ گویش مازندرانی
نخ مخصوص تله ی پرندگان که از دم اسب بافته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
چهار پایه ای میز مانند که دوغ غلیظ شده را بر روی آن پهن کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
جایگاه کندو
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله ی کوچک ماده
فرهنگ گویش مازندرانی
حلقه ای چوبی از شاخه های قابل انعطاف که به دور کندو پیچند
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی شبیه اسفناج که در آش ریزند، گیاه سلف
فرهنگ گویش مازندرانی
غوزه نشکفته ی پنبه، غوزه ی نارس
فرهنگ گویش مازندرانی
سلفگیاهی شبیه اسفناج است، گیاهی دارویی که آن را با دست
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
سوسک سرگین بر
فرهنگ گویش مازندرانی
آخور، محل کاه و علف و علف دام در طویله
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در ناحیه ی کجور، روستایی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب پا که نوعی پرنده است
فرهنگ گویش مازندرانی
کاری، از کار
دیکشنری اردو به فارسی